سیزده شهریور

ساخت وبلاگ
احسان هستم..
از اعماق تنگ ولی روشن یک آزمایشگاه تحقیقاتی با شما سخن میگویم..
بر سنگفرش مقاله ای علمی و سیزده صفحه ای، پیشانیِ اندیشه میسایم..
و هر از گاهی نبشته ای بر تارک دفترچه ام مینوازم
تا باشد دکتر ام اچ کا، استاذ راهبر من، از من خشنود گردد
و من در هنگامه برجِ قمر در عقرب، شرح حالِ برجانه(ماهانه) داد سخن کنم.....
(چیه؟ دانشجوی مفلس و تو آمپاس ندیدید؟)
سیزده شهریور...
ما را در سایت سیزده شهریور دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : 0hdana6 بازدید : 122 تاريخ : پنجشنبه 14 دی 1396 ساعت: 15:05

یه پیِس خیلی خیلی مهم از کتاب پر رمز و راز زندگی من(داش احسان رو عرض میکنم..معرف حضورتون که هست یا هستم)، دروان نوجوانی بنده هست و در اون دروان سالهایی است که من با "کانون پرورش فکری کودکان و نوجوانان" آشنا شدم و از ثمرات اون کانون بهره مند شدم...هر چند آثارش کم و بیش در زندگیم مشاهده میشه و هر از گاهی من رو یاد اون باغ سرسبز میندازه کاری نداریم موسس این کانون کی بود، الان در چه وضعیتیه و کارکردش به چه میزان موثر بود؟ ولی در اون دوران من واقعا خلا فکری و ذهنی و خلاقیت و آموزش رو برای خودم با کانون پر کردم..(ادامه مطلب رو تحویل بگیرید.).... البته الان گه گداری که به اونجا سر میزنم می بینم آبها از آسیاب افتاده و دیگه مثل سابق نیست....شاید یکی از علت ها طوفان سهمگین و سیاه فضای مجازی باشه.. یادش بخیر تو کانون، کلاسهای خوبی برگزار میشد مهمترینش کلاس خطاطی بود.....استاد رجبی که من هر وقت میدیدمش یاد خود قلم نی میافتادم بسکه لاغر و نی قلیونی بود..ولی اینقدر ما رو میذاشت سر کار و بهمون سرمشق میداد که انگشتام از شدت درد بی حس میشد.... نتیجه اش؟ خیلی جاها بخاطر خط خوبم مورد تشویق قرار گرفتم..البته هیچ وقت نتونستم درجه ممتاز رو بگیرم..چون باید میرفتم انجمن خوشنویسان و قبل از اون استاد بیاد خط منو تایید میکرد ولی هیچ وقت این اتفاق نیفتاد...البته یکی از همسایه هامون به این درجه نایل اومد ولی سیزده شهریور...
ما را در سایت سیزده شهریور دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : 0hdana6 بازدید : 129 تاريخ : پنجشنبه 14 دی 1396 ساعت: 15:05

روزی شاه عباس در اصفهان به خدمت عالم زمانه "شیخ بهائی" رسید پس از سلام و احوالپرسی از شیخ پرسید: در برخورد با افراد اجتماع " اصالت ذاتیِ آنها بهتر است یا تربیت خانوادگی شان؟شیخ گفت : هر چه نظر حضرت اشرف باشد همان است ولی به نظر من "اصالت" ارجح است. و شاه بر خلاف او گفت : شک نکنید که "تربیت" مهم تر است.بحث میان آن دو بالا گرفت و هیچیک نتوانستند یکدیگر را قانع کنند. بناچار شاه برای اثبات حقانیت خود او را به کاخ دعوت کرد تا حرفش را به کرسی نشاند.فردای آن روز هنگام غروب شیخ به کاخ رسید بعد از تشریفات اولیه وقت شام فرا رسید سفره ای بلند پهن کردند ولی چون چراغ و برقی نبود مهمانخانه سخت تاریک بود در این لحظه پادشاه دستی به کف زد و با اشاره او چهار گربه شمع به دست حاضر شدند و آنجا را روشن کردند. در هنگام شام، شاه دستی پشت شیخ زد و گفت دیدی گفتم "تربیت" از "اصالت" مهم تر است ما این گربه های نااهل را اهل و رام کردیم که این نتیجه اهمیت "تربیت" است.شیخ در عین اینکه هاج و واج مانده بود گفت من فقط به یک شرط حرف شما را می پذیرم و آن اینکه فردا هم گربه ها مثل امروز چنین کنند.شاه که از حرف شیخ سخت تعجب کرده بود گفت: این چه حرفیست فردا مثل امروز و امروز هم مثل دیروز! کار آنها اکتسابی است که با تربیت و ممارست و تمرین یاد انجام می شود ولی شیخ دست بردار نبود که نبود تا جایی که شاه عباس را مجبور کرد تا سیزده شهریور...
ما را در سایت سیزده شهریور دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : 0hdana6 بازدید : 105 تاريخ : پنجشنبه 14 دی 1396 ساعت: 15:05

دانشگاهمون دو تا خانوم طوطی داره به رنگ سبز مغز پسته ای..خیلی مامان!

از زمانی که کلاس پردازش تصویر میرفتم اونا رو بخاطر میارم که پشت پنجره کلاس میومدن و منو دید میزدن!....هنوزم هستن

همینجوری هم ولن تو دانشگاه!

امروز که میومدم آزمایشگاه یکیشون داشت روی درخت در دستگاه همایون آواز میخوند.....

همینا فعلا..


سیزده شهریور...
ما را در سایت سیزده شهریور دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : 0hdana6 بازدید : 114 تاريخ : پنجشنبه 14 دی 1396 ساعت: 15:05

دیشب نمیدونم چرا ملت اینقدر بی جنبه بازی درآوردن؟! یا از خونه رفتن بیرون با همسایه ها شون برای اولین بار آشنا شدن یا رفتن دور دور به اندازه دوبرابر یک روز کامل بنزین مصرف کردن بعضیا هم بخاطر وای فای نتونستن از خونه بزنن بیرون من که همون زلزله 5.2 ریشتر که اومد لحافو کشیدم سرم خوابیدم! میگم بد نباشه یه وخ! هوا هم همچین گرفته و دودیه  آدم خیال میکنه عنقریبه عذاب قوم ثمود نازل بشه! عوارض خروج از کشور هم که شده سه برابر! بقول بایرام لودر تو اخراجیها خدایااگر بریم از جیپه استخارمون بداومده، اگر هم بمونیم صدام دهنمونو سرویس میکنه. پس چکار کنیم ؟؟ سیزده شهریور...
ما را در سایت سیزده شهریور دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : 0hdana6 بازدید : 124 تاريخ : پنجشنبه 14 دی 1396 ساعت: 15:05

کمتر کسیو دیدم  مثل این کارگرای ساختمونی آرامش کافی داشته باشه و به خواب نیمروزی بره..

بعضیا چقدر راحتن....اتفاقا خیلی هم خوبه بنظرم...خوشبحالشون

سیزده شهریور...
ما را در سایت سیزده شهریور دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : 0hdana6 بازدید : 95 تاريخ : پنجشنبه 14 دی 1396 ساعت: 15:05

خیلی وقتها اصلا خسته نیستی ولی از خودت هم چندان راضی نیستی الان خورد خمیرم...یه داغون میگم یه داغون میخونی (میشنوی) ولی شکر خدا امروز از خودم و کارم رضایت نسبی دارم درسته نرسیدم امروز برم آزمایشگاه دکتر ام اچ کا درسته جمعه امتحان زبان دارم و هنوز هیچ گلی نریختم به سرهمایونی خودم درسته الان که ساعت شیشه نهار و شامو در یک وعده زدم به بدن درسته تو انگشت سبابه ام یه تراشه چوب رفته و هنوز میسوزه ولی وژدانم راحته...خیالم آسوده است... اصلا هم مهم نیست که پنج شنبه این هفته که از هشت صبح کلاس دارم برام جلسه گذاشتند... کو تا پنج شنبه..خدا بزرگه اصلا هم مهم نیست سنسور اکسیژن اسب سفید خراب شده و اسب سفیدم خام نشخوار میکنه! راستی اسب مگه نشخوار میکنه؟ مهم نیست... من روز خوبی داشتم...من لحظه و امروزمو در می یابم....فردا خدا بزرگه بابت این روز قشنگ از خداوند ممنون و سپاسگزارم... سیزده شهریور...
ما را در سایت سیزده شهریور دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : 0hdana6 بازدید : 100 تاريخ : پنجشنبه 14 دی 1396 ساعت: 15:05

در راستای این پست گهربارم دوباره امشب یه خانومه زنگ زده میگه: الو... آقای هیودی؟ منم اینقدر امشب مگسی بودم با عصبانیت هر چه تمامتر جوابشو دادم.... بعد که قطع کردم دلم سوخت برای اون خانوم... با خودم گفتم این بدبخت چه گناهی کرده بود؟ یه شارلاتانی به اسم هیودی اینا رو گذاشته سر کار و شماره منو به اینا داده..این ادما هم که دنبال کارن..چه گناهی کردن... خلاصه وژدان دردی گرفتم که تصمیم گرفتم فردا زنگ بزنم و عذرخواهی کنم.....هیودی خدا به زمین گرم بزنتت! سیزده شهریور...
ما را در سایت سیزده شهریور دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : 0hdana6 بازدید : 124 تاريخ : پنجشنبه 14 دی 1396 ساعت: 15:05

بالاخره تصمیمو قطعی کردم... دیگه ازش دل کندم... مهرش حلال...جونش آزاد.... من دیگه براش وقت ندارم...واقعا وقت ندارم...... دیگه نمیخوامش...دیگه دوستش ندارم......دیگه باهاش حال نمیکنم حدود 11 ساله که با هم بودیم...تو سرما و تو گرما...تو سختی ها و خوشیها ولی دیگه میخوام تنها باشم..با کارم..با درسهام...میخوام تنها باشم اون هیچ وقت قدر منو ندونست...ولی من خیلی براش وقت گذاشتم..خیلی براش ارزش قائل بودم... دیروز رسما زنگ زدم و طلاقش دادم... میپرسید کیو طلاق دادم؟ خانوم فلرتشیا و عمه کتی رو  هر دو با هم یه جا طلاق دادم!!! خب معلومه تدریس رو طلاق دادم دیگه!! چرا شما با من اینجوری میکنید؟!!! خب بگیرید مطلبو سریعتر دیگه... خلاصه دیگه نمیرم.....این همه راه بکوبم از این ور تهرون برم اونور تهرون..برای ساعتی چقدر؟ 15 تومن یا نهایتا 16  تومن؟ جمع کن بابا......سر چهارراه وایستم شیشه ماشینای ملتو بشورم بیشتر در میارم...تازه صدامم خبه حین شیشه شستن آواز هم بخونم دوبله در میارم.... این ترم چقدر میخواد میشه؟اگه خیلی بشه 800-700 تومن..حداقل سه تا جریمه شدم تو مسیر برای سرعت...3 تا 60 تومن میکنه به عبارت 180 تومن....حدودا 500-600 تومن بمونه برام...پول بنزین رو تازه کم نکردم ازش...پول وقت با ارزشمو....و.... اونوخ یه سری پروفسور و بچه انیشتن آوردن سر کلاس! اسم درسمون هم الکترونیک 3 هست.....از الکترونیک تران سیزده شهریور...
ما را در سایت سیزده شهریور دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : 0hdana6 بازدید : 109 تاريخ : پنجشنبه 14 دی 1396 ساعت: 15:05

اسب سفیدم حالش خوب نیست! 

نگام به تن بیمارش میفته اشک تو چشمام جمع میشه

اسبم خسته اس....میفهی ؟خسته!

امروز رفتم معاینه فنی میگن گاز سی ا ُ  زیاد تولید میکنه!!  میخواستم به کارشناس مربوطه بگم خودت گاز سی اُ زیاد تولید میکنی! این چه طرز صحبت کردن در مورد اسب سفیدمنه؟

رفتم تنظیم موتور میگن پیستون شماره سه کمپرسش ضعیفه!

خرجشم کم نیست...البته فدای دم اسب سفیدم! 

تو رو خدا دعا کنید براش..... من همین یه اسب سفیدُ دارم

یادتون نره دعاش کنیدا

سیزده شهریور...
ما را در سایت سیزده شهریور دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : 0hdana6 بازدید : 121 تاريخ : پنجشنبه 14 دی 1396 ساعت: 15:05